موهامو پسرونه کوتاه کردم ، همچی کله ام شده کپ کله رضا ژاپنی ؛ یه نسیم خنکی پس کله ام جریان داره ، اوففف بار جونم سبک شده بقران ؛ فقط مشکل اینکه خلوت کردم هرکی میرسه همچی یه چک پدر مادر دارو آبدار میخابونه پس کله ام این بی صاحابم دردش میگیره :| از فردا با این کله میرم دختربازی تو خیابونایِ پُر کرونا :D
یه نصیحت بتون میکنم سرلوحه زندگیتون قرار بدین ، هرگز وب کسی که وبتون نمیاد نرید ! حتی حتی خاموشم نخونید وبشو ؛ حتی اگر اون وب ، وب من باشه ، یسریا ارزش ندارن ، فک کردن چه گهین که مطالب وب خودشون خیلی خوبه ، مطالبشون بدرد بخورو فاخره ولی نوشتههایی که حاصل زندگیو نفس کشیدن شما تو دنیای واقعیتونه بدرد نخورو چص ناله اس ! قرار نی کل بلاگفا مطالب اموزنده بزارن یا کلاس اموزشی چگونه قورباغهی خود را قورت دهید بزارن ، یکی دوسداره رومزههاشو بنویسه ، یکی دوسداره از ورزش مورد علاقه اش بنویسه و یکیم دوسداره عاشقانههاشو بنویسه و ....! وقتی یکی دعوتتون میکنه مهمونی براتون سفره پهن میکنه قد توانش تو سفره غذا میزاره قرار نی چون تو اون غذاهارو دوس نداری لگد بزنی به سفرهای که جلوت پهن شده ، وقتی یکی میاد وبتون کامنت میده و دعوتتون میکنه وبش چون علاقه ندارید به مطالب وبش قرار نی بدوبیراه بگید به طرف ، خیلی محترمانه بگید مطالب وبتو نتونستم نظر بدم درموردشون اما مرسی که دعوتم کردی وبت ، مشکل از طرف نی مشکل از اصلو ریشه اس که میلنگه ، میدونی مشکل ریشه ایه ؛ من واقعا اعتراف میکنم از اینکه اون وبو خوندم و مخاطبش بودم پشیمونم ؛ و نادمم از اینکه وقت با ارزشمو صرف اون وب و مدیر بدرد نخورش کردم که عقلش قد عقل بُزم نی ؛ در این حد نادونه ! و نادمم از اینکه دستای عزیزمو ازار دادم تا کامنتی توی اون وب تایپ کنم ! بعد از این پست دکمه سیکتیرتو زدیم ریدیم بهت بابا جقی ، فک کردی چه گُهی هستی دو نفر دور ورت جمع شدن !
ادم یوقتایی از یه چیزایی بد کفری میشه ، بچه ابتدایی بخاطر نداشتن گوشی خودکشی کرده ، تازه گوشی یه زاویه از ماجراس ، هزینه نتو خیلی چیزای دیگه رو حساب کرده زده خودشو ناکار کرده طفلی ( والا بخدا حق داشته ، بهترین کارو کرده ادم فقیر زندگی به چه دردش میخوره ؟ ) من حکمت خدارو نمیفهمم طرف هم پول داره هم علم داره هم خوشکلی داره هم زندگی خوب داره بعد دو قدم جلوتر ینفر زیر بار فشار بدبختیو زشتیو فقر کمر خم کرده ! کرمتو شکر کریم ....
مآنی گفت میخا برم بیرون حوصلم سررفته ، پاشو باهم بریم ، گفتم بیخیال حسش نی ، ( خیلی اصرار کرد ) اماده شدمو ماسکم زدمو زدیم بیرون ؛ یجا تو خیابون اصلی سمت چپم یه کتابفروشی بود که عکس استاد شجریانو چپونده بود وسط گلو بلبلو یه دفترم گذاشته بود واسه اینکه مردم بیان چن بیتی کسشعر بنویسن توش ؛ یه مرد مسن تا زانو خم شده بودو داشت توس ابیاتی چند از کسشعرهایی که بلد بودو مینوشت ، جالب بود ؛ دلم میخاست برم نزدیکترو اون خودکار مشکیو از اون مرد مسن بگیرمو با اون دسخطِ زشتو داغونم خیلی گنده تو یکی از صفحاتِ اون دفتر بنویسم :
میشه بریم یجایی که زندگی نمیره ؟
باورش سخته اما من حتی با تونیکم رفتم دانشگاه :)) یه تونیکِ خونگی به رنگ پرچم فرانسه ، اونروز باعث شدم ازادی در پوشش تو کلاس اتفاق بیفته ، یجوری که دخترا بدون جورابو با کفش دمپایی میومدن دانشگاه :))
میخونم کتابِ تسلی بخشیهای فلسفه از آلن دو باتن ؛ سقراط چه مرد جالبی بوده !
من از زندگی نه شوهر میخام ، نه بچه که دختر پسرش برام مهم باشه ، زندگیاتون برام یه جوک بی مزه اس فقط ....!
تو نت چرخ میزدم که دوستم [ش] تو واتساپ پیام داد ، حوصله صحبت نداشتم برا همین یکم دیر جوابشو دادم ، بعد از حال و احوال کردنو پرسیدن چنتا سوال اداری ؛ گفت یه خبر توپ بهت بدم ؟ گفتم [میم] دخترش بدنیا اومده ؛ خب حالا مژدگانیو رد کن بیاد :)) گفت پرو مژدگانیه چی ؟ گفتم بلاکی پس ! گفتم اسمشو چی گذاشته ؟ گفت نمیگم منکه بلاک بودم ، گفت نازمو بکش تا بگم بقیشو ، گفتم شرمنده ب بزرگی خودت ببخش من قسمت ناز کشیدنم مشکل داره :| گفت باشه به بزرگیم میبخشمت ! عکس شناسنامشو فرستاد برام ( چون خوده [میم] استوریش کرده بوده ) ؛ متولد شهر رشت بود دخترش ! فک کنم برا کار شوهرش رفتن ؛ باورم نمیشه [میم] مادر شده ! امیدوارم خوشبخت زندگی کنه :))
تو بلاگفا کسی هست که از من متنفر باشه ؟ واقعا دلم خواس اینو بپرسم و صادقانه جواباتونو توی کامنتا ببینم ، دلیلم بگید بقول یکی از ارازل با دلیل سخن بگو !
تعداد صفحات : 4